ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 1 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی ها و بابای مهربونشون

قرص

دلم شکست

سلام ... دیروز رفتم پیش دکتر خواجوی ، با یه هیجانی بهش گفت که این ماه میخوایم برای نینی اقدام کنیم و ازش خواستم که یه بار دیگه وضعیتم رو چک کنه ... متأسفانه دکتر گفت یه مقدار التهاب میبینه که بهتره دوباره فریز بشه ... بهم گفت که بهتره که این ماه رو صبر کنم و بعد از اومدن جواب پاپ اسمیر ، اگه لازم بود ، فریز میکنه و اگه نه که هیچی ... انگار یه چیزی از بالای دلم افتاد پایینو شکست ... گفتم دکتر خیلی ناراحت شدم ، گفت ناراحت چرا ؟ این ماه نه ماه دیگه !!! زنگ زدم به محمد و بغضم ترکید ... محمدم همینو گفت ، این ماه نه ماه دیگه !!! پیاده و تنها ، امدم خونه ... خیلی غصه خوردم ، آخه همیشه و همیشه از اینکه این موضوع باعث بشه که من نتونم براحتی باردار ...
7 اسفند 1390

امتحانها تمامممممممممم

سلام... پری روز ، یعنی 5شنبه ( 4 اسفند 90 ) امتحانای فاینال دانشگاه تموم شد ... اگرچه واقعاً این ترم ، استرسی برای امتحان نداشتم و خیلی ریلکس بودم ، اما الان احساس سبکی دارم . قراره از 15 همین ماه ترم بعدی شروع بشه ، یکشنبه هم روز ثبت نامه ... به هر حال این ترم هم گذشت ، امیدوارم که به همین راحتی و با همین آرامش و علاقه ، تا بهترین مراحل بتونم درسم رو ادامه بدم .
6 اسفند 1390

شادمممم ... چون میتونم مامان بشم ...

سلام... امروز بعد از کلی مشقت ، تونستم برم بیمارستان چمران تا خانم دکتر ترانه مغازه ویزیتم کنه ...بنظرم خیلی خانوم دکتر خوب و دلسوزی اومد و اینکه خیلی هم اطلاعات زیادی داشت و در کل بنظر میومد که کاملاً به کارش اشراف داره ... خلاصه ه ه ه ، روز خسته کننده ولی خوبی بود ، آخه خانوم دکتر گفتن که مشکلی ندارم و عفونتی هم وجود نداره و میتونم مامان بشم ... گفت میتونی همین ماه اقدام کنی ، انگار دنیا رو بهم دادن ... خیلی دلشوره داشتم که نکنه شرایطم برای اقدام این ماه مساعد نباشه ...  شاید تعجب کنی که با وجودی که محمد گفته  فعلاً نه ه ه  ، من چقدر دارم پافشاری میکنم  ،اما باید بگم که این خودم نیستم که اینکار هارو میکنه ، یه نیرویی ...
3 اسفند 1390
1